+خب اصلا من بلد نیستم چطور دوست پیدا کنم. 
-من بهت یاد می دم اصلا. چندا از رفیقای خودمو بهت پیشنهاد می کنم. از اون چشم رنگیا 
+من سنمم کمه ؛ اعصابم نمیکشه؛. نمی دونم به کی اعتماد کنم ، اصلا نمی دونم باید چیکار کنم. 
-تو کارت نباشه من هر چی گفتم انجام بده . فعلا از وجود من استفاده کن ؛ پاشو بریم پاشو 


وجدان:چی شد ؛ حداقل میزاشتی پسرای دیگه بهش نزدیک نشن !! آخه تو مردی! 
تو داداشی اون بودی بعد ؛ الان شدی لاشی اون 
چیه؟ طلبکاری؟ چون که برادری نداشت که وقتی دستشو میگیری بزنه تو دهنت؛ باهاش این کارو کردی؟ یا چون بابای درست و حسابی نداره که پیگرش باشه؟ 
بدبخت ! یک دختر بی برادر و بابا که دیگه افتخار نداره ؟ 
 
خودم: چیه به زور که نبود ؟ این دخترا از من و تو بهتر بلدن ! نگران نباش. 

وجدان:تو یک پسری خواهرم داری. خب درک می کنی ؛ اگه اون داداش داشت، تو جای اون داداشش بودی، چه حسی داشتی تو این وضعیت؟ 
یک مشت اراجیف ریختی تو مغزش انقدر شریک جنسی ؛ شریک جنسی کردی .حالشو بهم زدی ؟ تو شریک وحشی نه جنسی! 

وجدان : برو از رو تخت جمش کن . دیگه تموم شد. 


خودم: اصلا.ری**م تو این حِس اگه بـَـدِ چرا  خدا داده.
 
وجدان: مگه به خدا هم اعتقاد داری؟ امروز یک سری خاطرات و احساسات زوری و وحشیِ سرد فقط براش گذاشتی؟ 
آخه بچه کمتر از پانزده سال هم مگه  

وجدان: نماز صبح بلند شو توبه کن.شاید صدام خفه شه.صدای هق هقت بیادااا . 


خودم: کاش مثل فیلم ها بود؛ آخرش از خواب بلند می شدم، مادرم مثل بچه کوچیکا بغلم می کردم می گفت کاووسِ ؛ بخواب عزیزم ؛ بخواب. 

آخه خیلی وقتی کسی بهم نگفته عزیزم. 
منم آدمم دیگه یهو احساسی می شم مثل دیوونه ها می زنم زیر گریه ؛ بعد بهش فکر می کنم می بینم اصلا گریه نداشت. 
مامان: بلند شو ، بلند شو عزیزم. از صبح تا حالا تو تَبی ؛ بیا بغلم. بیاگریه نکن. گریه نکن

خودم: مامان تا حالا شده شیطان و تو خودت حِس کنی.ولی من حِس کردم.

.

.

.

.

دل نوشته های یک دیوانه

#لحظه_نوشت

محمد رضا صادقی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ براي جديدترين هاي اموزش هاي روز bontak نمایندگی فروش محصولات چوبی و دکوراتیو nb دنیای وب بمب هیدروژنی نَص خرید اینترنتی دیوارپوش گالری فرش اشکان شرکت سایه روشن | پوشش سقف پاسیو | نورگیر ساختمان | نورگیر حبابی